جدول جو
جدول جو

معنی صب الماء - جستجوی لغت در جدول جو

صب الماء
(صَبْ بُلْ)
آبریزگان: هفت سال قحط افتاده در عهد او (فیروزبن یزدجرد) و باران نیامد تا خدای عز و جل رحمت کرد و باران داد و فراخی پیدا شد و آنروز از خرمی آب باران بر یکدیگر همی ریختند و آن را عید کردند و هنوز به کار دارند. این است که در تقاویم نویسند: صب الماء. (مجمل التواریخ و القصص ص 71). رجوع به آبریزگان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُلْ)
مرغابی. (مهذب الاسماء). بط. اوزّ. اردک. بت. ج، بنات الماء
لغت نامه دهخدا
(حَیْ یُلْ)
جیوه. سیماب. زیبق. رجوع به سیماب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ قُلْ)
فوتنج نهری. پودنه. نعنعالماء. حبق التمساح. پودینۀ نهری. (منتهی الارب). پودنۀ آبی. فوتنج نهری. (اختیارات). فودنج نهری. پونه. حبق. ضومران. ضمیران. پودنۀ جویباری. پودنۀ لب جوی
لغت نامه دهخدا
(ثَ بُلْ)
پوست تنکی که شتر بچه بر روی در کشیده زاید، آب که با بچه بیرون آید از رحم
لغت نامه دهخدا
(حِ بُلْ)
گویا لقبی بوده است مرادف کلمه دریادار. ابن ابی الحدید در داستان صاحب الزنج آرد: فاستأمن الی نصیر صاحب الماء و هو مقیم حینئذ بنهرالمراءه زهاء الفی رجل من الزنج و اتباعهم... (شرح نهج البلاغه ج 2 ص 349)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن الماء
تصویر ابن الماء
((اِ بْ نُ لْ))
مرغابی
فرهنگ فارسی معین